سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پادرس

طنز

روزی پسری با پدرش به بستنی فروشی رفتند و برای خود بستنی گرفتند.درهمان موقع اذان از راه میرسد و آنها به مسجد میروند.پدربستنی اش را کنار پسرش گذاشت و رفت برای نماز .به رکعت دوم نمازش که رسید ،دید که پسرش میخواهد بعد از خوردن بستنی خود به سراغ بستنی او بروئ. به قنوت که رسید گفت:ربنا آتنا فی الدنیا حسنی به بستنی من دست نزنی!!!!